سه شنبه ۲۵ اردیبهشت ۰۳ ۲۱:۲۵
نمونه پروپوزال روانشناسی مقایسه سبک های دلبستگی و عزت نفس

-------
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات<br>دسته بندی : وورد<br>نوع فایل : Word (..docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )<br>تعداد صفحه : 20 صفحه<br><br> قسمتی از متن Word (..docx) :<br><br>فرم پیشنهاد تحقیق پایاننامه ی دوره کارشناسی ارشد عنوان: مقایسه سبک های دلبستگی و عزت نفس در زنان دانشجو: شماره دانشجویی: نام دانشجو: نام خانوادگی دانشجو: جنسیت: زن ( مرد( گروه عمده تحصیلی: پزشکی( علوم انسانی( علوم پایه( فنی و مهندسی( کشاورزی و دامپروری( هنر( رشته تحصیلی: روانشناسی زمان ورود به مقطع جاری: نیمسال اول( نیسمال دوم( سال تحصیلی 9- 139 زمان اخذ واحد پایان نامه: نیمسال اول( نیسمال دوم( سال تحصیلی 9- 139 شماره تماس مستقیم: مشخصات استاد راهنما: مشخصات استاد مشاور(انتخاب استاد مشاور در شرایط خاص با تایید شورای پژوهشی) : نام: نام: نام خانوادگی: نام خانوادگی: شماره شناسنامه: شماره شناسنامه: سال صدور: سال صدور: استان محل تولد: استان محل تولد: شهرستان محل تولد: شهرستان محل تولد: کد ملی: کد ملی: مرتبه علمی: مرتبه علمی: مقدمه: خانواده به عنوان کوچکترین واحد اجتماعی، اساس تشکیل جامعه و حفظ عواطف انسانی است و یکی از عوامل موثر در رفتار فرد، به حساب میآید.خانواده نظم و ترتیب دهنده اعمال فرد از لحاظ کلی و محیط طبیعی، کانون محبت و پشتیبان همیشگی در جنبه های مختلف حیات فردی است. به همین علّت نقش آن در زندگی فرد روز به روز افزایش مییابد.وقتی الگوهای خانواده برای رسیدن به هدفها سودمند باشد، خانواده از نظر کارکردی، کارآمد خواهد بود اما وقتی این الگوها سودمند نباشد و تعامل، همراه با استرس و رفتارهای بیمارگونه صورت گیرد، خانواده چهرهای ناکارآمد مییابد (بهبودی، هاشمیان، شریفی و نوابی، 1388). سنگ بنای خانواده ازدواج است. ازدواج، نیازمند همکاری، همدلی، وحدت، علاقه، مهربانی، بردباری و مسوولیت پذیری است.زندگی مشترک با این باور که تنها مرگ میتواند ما را از یکدیگر جدا کند شروع میشود و زوجین هم، حداقل در آغاز زندگی مشترک خود نسبت به آن اعتقاد کامل دارند. اما واقعیت چیز دیگری است، زندگی مشترک تحت تاثیر عوامل متعددی قرار می گیرد که پاره ای از آنها ممکن است زوجین را به طرف اختلاف و درگیری، جدایی روانی و حتی طلاق سوق دهد. تحقیقات مختلف نشان داده است که یکی از مهمترین عوامل مشکل ساز، اختلال در ارتباط یا به عبارتی اختلال در فرآیند تفهیم و تفاهم است (فرهنگی، 1379). طلاق به معنای پایان زندگی مشترک بین زوجین و جدایی فیزیکی آنان پس از جدایی روحی و عاطفی قلمداد میشود. در این مورد زوجین بنا بر مقتضیات روحی، اجتماعی و اقتصادی به انتخاب سبک جدیدی از زندگی می پردازند که ممکن است با روش گذشته زندگی آنان تفاوت ماهیتی داشته باشد. به طور کلی جدایی و طلاق با ناخرسندی همراه است و شرایط روحی و عاطفی زن و مرد و نگرش های اجتماعی به آنان را تحت الشعاع قرار میدهد، بروز مشکلاتی همچون اضطراب، افسردگی، تنش های روحی، بیماریهای جسمی، انزوا، ترسهای مرضی و غیره از جمله ابعاد روانی طلاق میباشد (جنویو ، 1992). نقش خانواده در شکلگیری یا تداوم ویژگیهای شخصیتی بسیار شناخته شده است و حجم عظیمی از یافتههای پژوهشی نیز از این موضوع حمایت میکنند (رایان، ریچارد، ردینگ و آیلین ، 2004). طلاق نیز از جمله آسیبهایی است که بر کارکرد خانواده تاثیر داشته و متقابلا از کارکرد خانواده تاثیر میپذیرند و به لحاظ ایجاد مشکلات اجتماعی فراوان و انگ اجتماعی،از بعد سلامت روانی و اجتماعی وضعیت افراد را متاثر کرده و منجر به بروز مشکلات عدیده در فعالیتهای مفید و علایق افراد میگردد (آرندا و آیرین ، 2004). یکی از عوامل مهم که در سالهای اخیر به آن توجه شده است و بر روی رضایت زناشویی تاثیر دارد؛ سبک دلبستگی است یعنی تجارب اولیه فرد با والدین و یا نوع رابطه عاطفی فرد با والدین خود در دوران کودکی. برخی از مطالعات تلاش کرده اند به این سوال پاسخ دهند که چگونه تجارب اولیه فرد در دوران کودکی میتواند وی را در بزرگسالی تحت تاثیر قرار دهد (سیمپسون و رولز ، 1998). سبک دلبستگی از جمله ویژگیهایی است که بر کارکرد خانواده تاثیر داشته و متقابلا از کارکرد خانواده تاثیر میپذیرد.دلبستگی پیوند عاطفی عمیقی است که با افراد خاص در زندگی خود برقرار می کنیم، به طوری که وقتی با آن ها تعامل می کنیم، احساس نشاط کرده و هنگام استرس از این که در کنار آن ها هستیم، احساس آرامش می کنیم (برک ، 2010). به عبارت دیگر، دلبستگی یک رابطه نزدیک عاطفی است که در آن رابطه، مشخص احساس امنیت میکند (بالبی، 1980). کودکان از نیمه دوم اولین سال زندگی، به افراد آشنایی که نیازهای آنان را برآورده میکنند، دلبسته میشوند. فروید اولین کسی بود که بیان داشت، پیوند عاطفی کودک با مادر پایه واساس تمامی روابط بعدی اوست. اما نظریه روان کاوی، تغذیه را شرط اولیه پیوند عاطفی نوزاد با مادر میداند (برک، 2010). امروزه، نظریه ی دلبستگی در افراد بزرگسال، مرکز توجه روابط هیجانی عمده بوده و میتواند چارچوبی سودمند را در راستای مفهوم سازی و شیوه های درمانی در ارتباط با بزرگسالان مشکل دار ارایه دهد و نظریهی دلبستگی بزرگسالان به عنوان یکی از مراکز توجه مشاوران در زمینه های مشاوره با افرادی است که روابط بین فردی معیوبی را تجربه می کنند (اردمن و کافری، 2003). اثرات دلبستگی، نه تنها بر روی روابط بین فردی بلکه در زمینهی آسیب شناسی روانی افراد بزرگسال حایز توجه است. رخدادهایی که در ارتباط با دلبستگی کودک بود، به گونه ای غیرمستقیم میتواند جنبه هایی از احساس و افکار فرد بزرگسال را نیز شامل شود. سبک های دلبستگی بر روی تفکر، احساس و خاطرات افراد بزرگسال اثر گذاشته و به عنوان یکی از عواملی شناخته می شود که در تشخیص آسیب شناسی روانی، چشم اندازهای نوینی را منعکس ساخته اند (کاسیدی و شاور، 1999). راجرز (1369) عزت نفس را عبارت از ارزیابی مداوم شخص نسبت به ارزشمندی خویش میداند و در صورتی که افراد خود را موجوداتی ارزشمند بدانند، زودتر خود را محقق خواهند ساخت، کوپر اسمیت (1967) معتقد است که عزت نفس قابل تعریف و اثبات شدنی است و میتوان آن را به صورت بازخوردهای ارزشیابی کننده فرد نسبت به خود محسوب کرد. این باز خوردها در ارتباط با توانمندی ها، ارزشها، تایید یا عدم تائیدها و موثر بودن میباشند. طلاق به عنوان پدیده ای که به گسست خانواده می انجامد، بر جنبه های مختلف زندگی هر دو زوج تاثیر می گذارد. از آنجایی که طلاق در نگرش اجتماعی به عنوان یک نقطه ضعف و منفی در زندگی اجتماعی افراد به ویژه زنان که نسبت به مردان آسیب پذیرتر هستند قلمداد میشود، جدایی به عنوان تنها شدن و بدون پشتوانه شدن، سطح اعتماد به نفس و عزت نفس افراد را تحت الشعاع قرار میدهد، به ویژه در این چرخه زنان معمولا خود را با سایر افراد جامعه مورد مقایسه قرار می دهند. بسیاری از زنان متقاضی طلاق با توجه به داغ های ننگی که اجتماع بر آنان میگذارد عمدتاً مجبور به سرخ نگاه داشتن صورت خود با سیلی هستند آنان که بین خود آرمانی و خود واقعی خود با شکافی عظیم روبرو میشوند نسبت به سایر اعضای جامعه خود را در سطح پایین تری یافته از این رو احساس عزت نفس آنان نیز پایین می آید که این خود ممکن است آغاز گر مشکلات روحی و عاطفی بالاتری باشد. بیان مسئله: نهاد خانواده در فرهنگ ایرانی حائز اهمیت است و در مقایسه با سایر نهادهای جامعه از نظر اندازه کوچکترین، ولی از نظر اعتبار و اثر بخشی عظیم ترین و پایدارترین نهاد اجتماعی است، زیرا لازمه بقای جامعه،ثباتخانواده است، و مختصات جامعه از طریق روشن ساختن روابط خانوادگی موجود در آن قابل توصیف میباشد. پایه های اساسی خانواده را پیوند مقدس و سنت دیرینه ای تشکیل میدهد که درآن زن و مرد بر اساس یک تعهد قانونی، شرعی، اجتماعی و عاطفی پیمان میبندند. این رابطه فقط به منظور ارضای تمایلات آنی نیست بلکه زندگی آینده و خوشبختی زن و مرد و کودکان آنها بر اساس این پیوند قرار میگیرد. در تایید این مساله مطالعات نشان دادهاند که عملکرد خانواده با ویژگیهای شخصیتی اعضاء ارتباط دارد (جانانی، 1380 به نقل از زرگر، عاشوری، اصغری پور و عاقبتی، 1386). کنکاش بر روی ماهیت سیستم خانواده موجب می شود تغییراتی که در این سیستم بروز کرده و موجب آسیبهایی به آن میشودبرای ما قابل فهمتر شود. با وجود این که تشکیل خانواده، از سالمترین و ارضا کنندهترین رابطهها است، اما آسیب های متعددی نیز وجود دارد که به این رابطه امن صدمه می زند. از جمله این صدمات طلاق است. این نوع صدمات، منجر به تعارضات عمیق و آسیبهای روانی و اجتماعی دیگر میشود (سهرابی و رسولی، 1387). طلاق به عنوان یک مسئله اجتماعی که در برگیرنده انحلال قانونی ازدواج و جدایی زن و شوهر میباشد، به لحاظ تاثیرات گسترده در روند رشد جمعیت و همچنین دگرگونی ساختار خانواده حائز اهمیت به سزایی میباشد.به واسطه همین امر، سازمان ثبت احوال در کنار درج دو واقعه مرگ و میر و ولادت به ثبت آمار ازدواج و طلاق های جاری سالانه می پردازد و این آمارها به عنوان منبع بررسی های کارشناسی توسط صاحب نظران و محققان مورد بهره برداری واقع میشوند. بر اساس آمار اعلام شده توسط پورتال مرکزی سازمان ثبت احوال کشوراز سال 1383 تا 1391 میزان طلاق ثبت شده، از 5/5 درصد به 8/9 درصد رسیده و این آمار در استان فارس نیز 6/6 به 7/9 رسیده که نشان دهنده کاهش شدید ازدواج و تشکیل خانواده و افزایش آمار طلاق میباشد (پورتال مرکزی سازمان ثبت احوال کشور). آثار طلاق سهمگین تر از آن است که از ابتدا بتوان به عمق زیانهای روانی – عاطفی آن پی برد. طلاق، عشق را به نفرت، یگانگی را به بیگانگی، اعتماد را به بی اعتمادی و محبت و حمایت را به خشم و انتقام تبدیل میکند. ترافورد در پژوهش خود که با صدها مرد و زن مطلقه انجام داده ویژگیهای روانی – عاطفی آن ها را چنین گزارش کرده است : اضطراب، تشنج، تنهائی، احساس عدم کفایت و بی لیاقتی، احساس شکست، عزت نفس پایین، عدم تعلق و وابستگی، از هم پاشیدگی، عدم کنترل، قربانی بودن، بیچارگی، خشم، عصبانیت، در پی انتقام، احساس گناه، ترس و وحشت و امثال آن (بنی جمالی و همکاران،1383). عوامل گوناگونی در بروز طلاق موثر است که از جمله میتوان به عوامل اقتصادی، اجتماعی، روانی و عوامل تنش زای درونی و بیرونی اشاره نمود. علل موثر بر طلاق را میتوان ناسازگاری رفتاری و اخلاقی، دخالت بی جای خویشاوندان، گرفتن یا داشتن زن دیگر، فساد اخلاقی، اعتیاد، عدم احساس مسئولیت مرد نسبت به خانواده، آزار واذیت توسط مرد، تنفر از همسر، بیماری روانی، مشکل امرار معاش، ازدواج در سنین پایین و اختلاف سنی و فرهنگی زیاد بر شمرده است. تحقیقات نشان میدهد کیفیت روابط مادر – کودک در دوران کودکی در تحول الگوهای عملی از اهمیت ویژه ای برخوردار است و روابط نزدیک و صمیمانه در بزرگسالی نیز تحت تاثیر همین الگوهای عملی قرار می گیرد (فنی و نولر ، 1996، هازن و شیور ، 1987). دلبستگی های دوران شیرخوارگی نقش مهمی در توانائی شخص برای برقراری روابط در بزرگسالی دارند(کاپلان و سادوک، 1375). به عبارتی سبک دلبستگی فرد، شامل سبکهای ایمن، اجتنابی و دو سوگرا، تاثیر فراگیری میتواند روی روابط او با افراد دیگر داشته باشد( فنی، 1996). مظاهری (1379) نیز در پژوهشی نشان داد که رابطه قوی و مهمی بین سبک دلبستگی، ساختار خانواده و همسازی زناشویی وجود دارد به نحوی که نشان دهنده اهمیت دلبستگی زوجین به عنوان مولفه ای مهم در شکل گیری روابط خانوادگی است. تحقیقات طولی تاثیرات طولانی مدت شیوه تربیتی والدین در دوران نوپایی و کودکی را در دلبستگی بزرگسالان تایید کردند. ثبات، تداوم و پیوستگی دلبستگی دوران کودکی تا بزرگسالی 64-61 درصد گزارش شده است (میکولینسر و شاور ، 2007)., برای مشاهده توضیحات فایل نمونه پروپوزال روانشناسی مقایسه سبک های دلبستگی و عزت نفس اینجا کلیک کنید برای دانلود فایل باکیفیت نمونه پروپوزال روانشناسی مقایسه سبک های دلبستگی و عزت نفس روی دکمه زیر کلیک نمائید
- ۹ بازديد
- ۰ نظر